جوک نماز
۲۲
شهریور
مامان بزرگم داره نماز میخونه منم اونجابودم یه دفعه داد زد :الله اکبر!! یه بار دیگه :الله اکبر! وقتی نمازش تموم شد گفت :ده بار بهت گفتم برو اون گازو خاموش کن دیدی برنج سوخت!
- ۰ نظر
- ۲۲ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۳۹
- ۲۲۹ نمایش
مامان بزرگم داره نماز میخونه منم اونجابودم یه دفعه داد زد :الله اکبر!! یه بار دیگه :الله اکبر! وقتی نمازش تموم شد گفت :ده بار بهت گفتم برو اون گازو خاموش کن دیدی برنج سوخت!
کم کم مرغ هم مثل سیمرغ داره افسانه میشه ما که یه تکه بال مرغو با نخ بستیم مثل چایی نپتون میزنیم تو برنج!!!
رفته بودیم یه جا مهمونی، صاحب خونه یه دختر ملوس داشت، سه، چهار سالش بود، دیوار راستو می رفت بالا!!نازش کردم، بوسیدمش و بهش با لحن بچگونه گفتم: چند سالته عسیسم؟ اسمتو بهم میگی خانوم خوشملههههه؟
چند ثانیه تو چشام نگاه کرد، بعدش خیلی جدی گفت: خب مثل آدم حرف بزن ببینم چی میگی...!