جوک های لقمان حکیم
یه روز به لقمان گفتن «ادب از که آموختی؟ » سرش رو به علامت تأسف تکون داد و گفت خسته نمی شین از این مسخره بازیا؟
- ۰ نظر
- ۰۹ آبان ۹۲ ، ۰۶:۳۸
- ۷۱۴ نمایش
یه روز به لقمان گفتن «ادب از که آموختی؟ » سرش رو به علامت تأسف تکون داد و گفت خسته نمی شین از این مسخره بازیا؟
پسر : کجا میری ؟
دختر : میرم خودکشی کنم
پسر : پس چرا اینقد آرایش کردی ؟
دختر : آخه فردا عکسم تو روزنامه ها چاپ میشه !
تنها پیشگیریه مفیدی که ما ایرانیا تو زندگیمون میکنیم
پر کردن آفتابست که یوقت تو توالت گیر نکنیم بدبخت شیم!
طرف می ره خواستگاری واسه پسرش. پدر عروس می گه:
آقازاده دانشگام میرن؟ طرف می گه :مسافر گیرش بیاد چرا که نه!
اعتراف میکنم
هروخ وارد سایتی میشم
میبینم نوشته :شما با موبایل وارد
سایت شده اید..!
ناجور احساس میکنم زیر
نظر FBI هستم و
اصن از نت میرم بیرون...
والااا با این تکنولوجیاشون....
غضنفر امد در تاکسیو ببنده راننده بهش گفت دستت لای در گیر نکنه!
غضنفر گفت سرت لای در گیر نکنه!!
ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﺩﻭﺭﺍﻥ
ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﻪ ﻣﮕﺲ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ ﺑﻬﺶ
ﻧﺦ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻢ ﺑﻌﺪ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ
ﺑﺎﻟﻬﺎﺷﻮ ﻣﯿﮑﻨﺪﻡ ﻣﯿﺒﺴﺘﻤﺶ ﺍﻭﻥ ﺳﺮ ﻧﺦ, ﺑﻌﺪ ﻣﮕﺲ
ﺳﺎﻟﻤﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺑﮑﺴﻞ
ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﺒﺮﺩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ
ﻻﻣﺼﺐ ﺻﺤﻨﻪ ﯼ ﭘﺮﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺑﻮﺩ
تا قبل عقد اسمشون پارمیدا بوده
بعد وقتی دارن قند میسابن رو سرشون و خطبه خونده میشه،
یهو میبینی عاقد میگه :.. دوشیزه “خدیجه قره قوزلوی جادوغ آبادی اشگلون تپه اصل”،
آیا بنده وکیلم؟:
به Google Translate دستور یه کیک پزی دادیم برامون ترجمه کنه،
یه جاش میگه :تخم مرغها رو با ضرب و شتم وارد آرد کنید!
مهندس واقعی گوسفند!
هرچی پشکل می ریزه همش یه اندازست یعنی عجیب توخلقت این بزرگوارموندم!